جدول جو
جدول جو

معنی دست دست کردن - جستجوی لغت در جدول جو

دست دست کردن
(کَ دَ)
تعلل کردن. طول دادن. اهمال کردن. به طفره وقت گذراندن. انجام دادن کاری را عمداً به درازا کشاندن. این دست آن دست کردن. مماطله کردن
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(دَ)
در تداول شیرخوارگان، چپه زدن. چپک زدن، دست دست کردن. طول دادن. به تعویق افکندن. وقت سپوختن. مماطله کردن. اهمال کردن بعمد. قاصداً انجام دادن کاری را بدرازا کشاندن
لغت نامه دهخدا
تصویری از پس دست کردن
تصویر پس دست کردن
ذخیره کردن اندوختن پنهان کردن پس دست نگاهداشتن
فرهنگ لغت هوشیار